کد مطلب:90295 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:136

داستان مامون و سر بریده برادرش











عبدالله فرزند هارون الرشید كه پدر او را «مامون» لقب داد، پس از قتل برادرش محمد كه «امین» لقب داشت و هارون الرشید به غلط آنان را، امین و مامون نامید.»


لیس الرشید رشیدا فی سیاسته
كلا و لا ابنه المامون مامونا

[صفحه 148]

فرمان داد، سر بریده ی برادرش را، در مجلس عام بر نیزه كشند، تا حس انتقام او بیشتر ارضاء گردد، از پی این فرمان، دستور دیگری، صادر نمود و آن اینكه هر كس، خواهان جایزه است، باید اول این سر را لعنت كند، سپس جایزه بگیرد. از آن پس هر كس كه در مجلس حضور می یافت، برای خوشایند خلیفه و اخذ جایزه، سر و صاحب آن را لعن می نمود. این عمل برای عبدالله مامون بسی لذت بخش بوده و به خود می بالید كه توانسته است، اینگونه حریف ریاست خود را مغلوب نموده، از او انتقام بگیرد.

پس از گذشت اندی، روزی پیرمردی خراسانی كه دل پردردی، از رفتار ظالمانه ی حكومت بنی عباس داشت، وارد مجلس شد و طبق معمول، نخست به سوی سر رفت، تا او را لعنت كند و جایزه بگیرد، با لحن خاص خراسانی ها گفت: خدا تو و پدرت و پدر پدرت را لعنت كند، جمعیت حاضر، از شنیدن چنین لعنی، به خنده افتادند. مامون با دیدن این منظره، از كار خود شرمنده شد، دستور داد، فورا سر را از نیزه فرود آورده، تا بیش از این موجب خنده ی دیگران و شرمندگی خود نگردد.

این نوع عمل، اگر زیاد نباشد، اندك هم نیست و انگیزه اش انتقام گیری از رقیب ریاست است.

به هر حال، مردم از شرور اهل تقوا، در امانند و می توان گفت، این قضیه، سالبه به سالبه انتقاء موضوع است، به این معنا كه پرواپیشگان شری ندارند، تا مردم از شرور آنها، در امان باشند.

[صفحه 149]


صفحه 148، 149.